صورت مجروح. رخسارمجروح. کنایه از مصیبت زدگی است که بر اثر آن مصیبت زدگان روی خود را می کنند و مجروح می کنند: همه کنده موی و همه خسته روی همه شاه گوی و همه شاه جوی. فردوسی
صورت مجروح. رخسارمجروح. کنایه از مصیبت زدگی است که بر اثر آن مصیبت زدگان روی خود را می کنند و مجروح می کنند: همه کنده موی و همه خسته روی همه شاه گوی و همه شاه جوی. فردوسی
سبکی روح. صفای باطن. پاکی روح: و چون شاخ شبابش در نیکونامی نامی شد... بکمال فضل و ادب و شمول کیاست و هنر و خفت روح و حلاوت حرکات... بر چشم و دل وزراء ملک و اکابر عصر...محبوب و شیرین شد. (المضاف الی بدایع الازمان ص 2)
سبکی روح. صفای باطن. پاکی روح: و چون شاخ شبابش در نیکونامی نامی شد... بکمال فضل و ادب و شمول کیاست و هنر و خفت روح و حلاوت حرکات... بر چشم و دل وزراء ملک و اکابر عصر...محبوب و شیرین شد. (المضاف الی بدایع الازمان ص 2)
مقابل ترش روی. بشاش. خوش خلق. مقابل اخمو. (یادداشت بخط مؤلف) : صبوح است ای ساقی خنده روی سر گریه دارم ایاغ تو کوی. طغرا (از آنندراج). با گریه خنده رویم و با ناله گرم خون باز از شراب غنچه دماغم رسیده است. کلیم (از آنندراج). در خمستانی که عشرت را نیابی خنده روی من بصد جوش تبسم گریۀ ماتم کنم. طالب آملی (از آنندراج)
مقابل ترش روی. بشاش. خوش خلق. مقابل اخمو. (یادداشت بخط مؤلف) : صبوح است ای ساقی خنده روی سر گریه دارم ایاغ تو کوی. طغرا (از آنندراج). با گریه خنده رویم و با ناله گرم خون باز از شراب غنچه دماغم رسیده است. کلیم (از آنندراج). در خمستانی که عشرت را نیابی خنده روی من بصد جوش تبسم گریۀ ماتم کنم. طالب آملی (از آنندراج)